شاااااام

ساخت وبلاگ
مشاور نمیتونه کمک کنه .

گیج بودیم گیج تر شدیم ! مشکل ما اینه که اطمینان به هم نداریم حتی به خودمون . به امیر گفتم من اصلا قول نمیدم یه روزی بتونم خیلی ساده زندگی کنم ... 

اونم نمیتونه قول بده  از بی پولی کم بیاره و تحمل این داشته باشه که خونه و ماشین ازمن بوده !

خوبیش اینه که داریم خیلی خونسرد با این مشکل برخورد میکنیم ! توی ماشین بجای این که قهرباشیم یا دعوا کنیم ... امیر گفت گرسنت نیست ؟

گفتم چرا خیلی الان میتونم چند پرس غذا بخورم ... 

خندید گفت ایول رها این اخلاقتو دوست دارم دخترایی که در سطح تو هستن اکثرا باهوش وقتی میری رستوران یا چندتا قاشق سالاد میخورن یا این قدر بی میل شام میخورن ادم حالش بهم میخوره میترسن اندامشون بهم بخوره !!!!

 خندیدم گفتم خب من هر چی بخورم چاق نمیشم :))) درضمن مگه میشه ادم بره رستوران نخوره :))))))))

فعلا منتظر شام هستیم 

این قدر سفارش دادیم که گارسون بهمون چپ چپ نگاه میکرد !

ولی فکر کنم تا فردا شب چیزی نتونیم بخوریم 

همیشه از بچگی سفر میرفتیم همین طور بودم . مامان مثل همون دخترایی که امیر میگفت .

یا حتی مخصوصا بابا . 

همیشه من سفر به غذا های مختلفش دوست داشتم 

کشور مختلف میرفتیم چند نمونه غذا سفارش میدادم و با میل میخوردم . اما مامان بابا یک غذای معمولی سفارش میدادن و خیلی بی میل فقط یک سومش میخوردن ! 

همیشه ماکان دعوام میکرد میگفت مثل کسایی هستی که تا حالا چیزی نخوردن ! ابروی من میبری !

خب من درکش نمیکردم . اونم درکم نمیکرد ... 

سر این موضوع های جزئی با امیر تفاهم داریم :) 

بعضی وقتا فکر میکنم شاید توی بیمارستان عوض شدم ...خبر ندارم :)

+ نوشته شده در  شنبه یازدهم آذر ۱۳۹۶ساعت 20:56&nbsp توسط رها  | 

گذشته...
ما را در سایت گذشته دنبال می کنید

برچسب : شاااااام, نویسنده : lifeme1 بازدید : 251 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 19:41