یه روز استاد واسه برادرش ازم خاستگاری کرد ...
امیر خجالتی بود ...
من به کسی نگفتم . استاد هم خیلی طول کشید تا بیاد رسما خاستگاری.
این مدت عالی بود . عالی ...
من تنها زندگی میکنم . شب خاستگاری این قدر بدشانسی اوردم که دیر رسیدم . خونه مامان
وای چه لحظه بدی بود ... قبل من بحثشون شده بود .
دلایل مخالفت
7سال اختلاف سن .
وضعیت مالی خانوادشون
امیر این مدت با من بوده چیزی نگفته
و در اخر جمله بدی که پدربزرگ گفت . امیر خان شما عاشق پول ما شدید یا دختر ما ؟
امیر بلند شد . بغض کرده بودم .
استاد گفت ما نمیدونستیم این قدر فاصله طبقاتی داریم . اشتباه از ما بود تحقیق نکردیم .
اون شب جیغ میکشیدم گریه میکردم . من ااااامیر میخوام ...
+ نوشته شده در دوشنبه پانزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 10:11  توسط رها
|
گذشته...
ما را در سایت گذشته دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : lifeme1 بازدید : 232 تاريخ : جمعه 26 آبان 1396 ساعت: 15:00